زندگي مردم آشور

زندگي مردم آشور

زندگي اقتصادي مردم آشور با مردم بابل تفاوت فراواني نداشته، چه ساكنان اين دو ناحيه، درواقع، ساكنان شمال و جنوب فرهنگ و تمدن واحدي بوده‌اند. مهمترين اختلاف آشور و بابل در آن است كه مردم بابل بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند، و آشوريان بيشتر به كار كشاورزي مي‌پرداختند؛ ثروتمندان بابلي غالباً تاجر بودند، ولي اكثر ثروتمندان آشوري صاحبان املاك بزرگ بودند و شخصاً اداره زمينهاي وسيع خود را برعهده مي‌گرفتند و، مانند روميان كه پس از ايشان آمدند، به كساني كه از راه ارزان خريدن و گران فروختن ثروتمند مي‌شوند به چشم حقارت مي‌نگريستند. دو نهر دجله و فرات بر زمينهاي هر دو كشور جاري بود و خوراك مردم از آنها به دست مي‌آمد؛ سدبندي و ترعه‌سازي، براي نگاهداري زيادي آب و تقسيم آن، و همچنينشادوفهايي كه با آن آب را از نهرها بالا مي‌آوردند، در هردو جا به يك شكل بود؛ در شمال و جنوب محصولات مشابهي، مانند گندم و جو و ارزن و كنجد كشت و زرع مي‌شد. در شهرهاي هردو ناحيه فعاليتهاي صنعتي با يكديگر شباهت داشت؛ در هردو كشور ترتيب واحدي براي وزن كردن وكيل كردن و سنجيدن كالاهايي كه با يكديگر مبادله مي‌شد به كار مي‌رفت؛ اگر چه نينوا، و شهرهاي بزرگ ديگر آشور، به اندازه‌اي در شمال واقع شده بود كه نمي‌توانست عنوان مركز بزرگ بازرگاني پيدا كند، ثروتهاي هنگفتي كه سلاطين آشور به اين شهرها مي‌آوردند سبب آن بود كه جريان امور بازرگاني و صنعتي در آنها رونقي داشته باشد. فلزات از داخل كشور استخراج مي‌شد،

 

 

 

 

گاو بالدار با سر انسان - تمدن آشور باستان

گاو بالدار با سر انسان - تمدن آشور باستان

يا آنها را از خارج به مقدار زياد وارد مي‌كردند؛ در حوالي سال ۷۰۰ ق‌م، آهن، به جاي مفرغ عنوان فلز اساسي در صناعت و ساختن ساز و برگ جنگي آشور را پيدا كرد. گداختن فلزات و ساختن شيشه و رنگ كردن پارچه و لعاب دادن سفال در آشور رايج بود؛ آراستن و پيراستن خانه‌هاي آشوري به صورتي بود كه خانه‌هاي اروپا، پيش از انقلاب صنعتي، چنان صورتي را داشت. در زمان سناخريب آبراهه‌اي بر روي پايه‌هايي ساختند كه آب را از پنجاه كيلومتري به شهر نينوا مي‌رساند- بتازگي در حدود سيصد متر از اين آبراهه‌ها را از زير خاك بيرون آورده‌اند- و اين قديميترين آبراهه پايه‌داري است كه تاكنون شناخته شده. بانكهاي خصوصي به بازرگانان و صاحبان صنايع وام مي‌دادند و، در مقابل، سودي معادل ۰۲۵/۰ مي‌گرفتند. سرب و مس و نقره و طلا عنوان پول و وسيله مبادله اجناس را داشت؛ در حوالي ۷۰۰ ق‌م، سناخريب سكه‌هايي از نقره ضرب كرد كه ارزش هر يك نيم «شكل» (شاقل) بود؛ اين قديميترين مسكوك رسميي است كه تاريخ از آن به ما آگاهي داده است.
در آشور مردم به پنج طبقه قسمت مي‌شدند: اعيان و اشراف؛ صاحبان صنايع و رؤساي حرف، كه تشكيلات صنعتي داشتند و بازرگانان و پيشه‌وران هر دو در اين طبقه قرار مي‌گرفتند؛ كارگران و كشاورزان آزاد وغيرماهري كه در شهرها و دهكده‌ها به سر مي‌بردند؛ كشاورزاني كه، مانند كشاورزان اروپاي قرون وسطي، در املاك اربابي بزرگ كار مي‌كردند و با زمين خريد و فروش مي‌شدند؛ غلاماني كه يا اسير جنگي بودند، يا به واسطه مقروض شدن به حالت بندگي درآمده بودند، و ناچار، براي آنكه همه آنان را بشناسند، بايد گوششان سوراخ و سرشان تراشيده باشد، و كارهاي حقير و پست به دست آنان انجام شود. در نقش برجسته‌اي از زمان سناخريب پاسباني ديده مي‌شود كه، تازيانه به دست، دو صف متوازي ازاين بندگان را، كه با طناب مجسمه بزرگي را بر روي تيرهاي چوبي مي‌كشند، به كار وا مي‌دارند. محصولات كشاورزي ديگر آشور عبارت بود از زيتون، انگور، سير، پياز، كاهو، تره‌تيزك، چغندر، شلغم، ترب، خيار، يونجه، و ريشه شيرين‌بيان. جز طبقه اشراف، مردم ديگر بندرت گوشت مي‌خوردند؛ اگر ماهي را استثنا كنيم، بايد بگوييم كه ملت جنگجوي آشور به طور كلي گياهخواره بوده است.
لوحي از سناخريب، كه تاريخ حوالي ۷۰۰ ق‌م را دارد، قديميترين سندي است كه به پنبه اشاره مي‌كند، و در آن چنين آمده است: «گياهي را كه پشم به بار مي‌آورد بريدند، و از آن رشته‌هاي پنبه به دست آوردند.» محتمل است كه اين گياه را از هند آورده باشند.
اين اكتشاف به وسيله هيئت اكتشافي دانشگاه شيكاگو در عراق صورت گرفت.

مانند همه كشورهاي نظامي، در آشور نيز به زياد شدن نسل اهميت فراوان داده مي‌شد و مقررات اخلاقي و قوانين خاص براي آن وجود داشت. كيفر سقط‌جنين اعدام بود. زني را كه سقط‌جنين مي‌كرد، حتي اگر در ضمن انجام اين عمل مي‌مرد، بر چوب نوك‌تيزي مي‌گذاشتند و آن چوب را به شكم او فرو مي‌كردند. اگر چه پاره‌اي از زنان آشور، به وسيله زناشويي يا توسل به دسايس، به مقام و قدرتي مي‌رسيدند، به طور كلي منزلت زن در آشور پست‌تر از بابل بود: هرگاه زني به شوهر خود دست دراز مي‌كرد، كيفر سخت مي‌ديد؛ زنان مجاز بودند كه بدون حجاب به كوچه درآيند؛ در عين آنكه مردان، هر اندازه كه مي‌خواستند، مي‌توانستند براي خود معشوقه بگيرند، اززنان چنان توقع داشتند كه بي‌اندازه در نگاهداري ناموس خويش امين و وفادار باشند. فحشا در عرف آن زمان همچون امري به شمار مي‌رفت كه گريزي از آن نيست، و به همين جهت براي سامان دادن به آن قوانين خاص داشتند. شاه حرم مخصوص داشت، و زنان وي مجبور بودند در گوشه‌اي به سر برند و روزگار خود را به رقصيدن و آوازخواندن و نزاع كردن با يكديگر و سوزنزني و دسيسه‌انگيختن بگذرانند. اگر مردي زن خود را در حال خيانت مي‌يافت، او را مي‌كشت، و اين حقي براي او به شمار مي‌رفت؛ همين عادت است كه، در بسياري از قوانين موجود، هنوز برجاي مانده است. از اين گذشته، قوانين ازدواج در آشور مانند بابل بود، با اين تفاوت كه زناشويي غالباً صورت خريد داشته و زن بيشتر در خانه پدر خود به سر مي‌برده و شوهر گاهگاه به ديدن او مي‌رفته است.

 

 

 

 

 

نقشه تمدن (سلسله) آشور باستان

نقشه تمدن (سلسله) آشور باستان

در همه تجليات زندگي مردم آشور پدرشاهي و تسلط كامل پدر در خانواده مشاهده مي‌شود؛ اين، خود، براي ملتي كه در راه كشورگشايي و در حدود توحش زندگي مي‌كرده، امري طبيعي به نظر مي‌رسد. درست همان‌گونه كه روميان، پس از جنگها، اسيران را به بندگي مي‌گرفتند و گروهي از آنان را در ميدانهاي نمايش طعمه درندگان مي‌ساختند، مردم آشور نيز با شكنجه دادن اسيران تسلاي خاطري پيدا مي‌كردند، يا آن را سرمشقي براي تربيت جنگي فرزندان خويش قرار مي‌دادند؛ فرزندان اسيران را در پيش چشم پدرانشان كور مي‌كردند؛ يا آنان را زنده زنده پوست مي‌كندند؛ يا كباب مي‌كردند؛ يا، براي تماشاي مردم، در قفس به زنجير مي‌كردند؛ و بقيه را كه زنده مي‌ماندند به دست جلادان مي‌سپردند. آسورباني‌پال در اين باره خود چنين مي‌گويد: «تمام سركردگان را كه بر من خروج كردند پوست كندم، و با پوست آنان ستوني را پوشاندم؛ و پاره‌اي از آنان را ميان ديوار گذاشتم، و بعضي ديگر را به سيخ كشيدم؛ گروهي را، بر گرد ستون، سوار بر ميله‌هاي نوك‌تيز كردم و آن ميله‌ها را از ميانشان گذراندم… دست و پاي رؤساي قبايل و كارمندان دولتي را، كه شوريده بودند، بريدم.» آسورباني‌پال به اين افتخار مي‌كند كه «سه هزار نفر اسير را سوزانيده و يكي از آنها را به عنوان گروگان زنده نگذاشته است.» در كتيبه ديگري چنين مي‌گويد: «آنجنگاوراني كه در حق آشور عصيان ورزيدند و به بدخواهي من برخاستند… از دهانهاي بدخواهشان زبانها را بيرون كشيدم، و كساني را كه زنده ماندند قرباني كردم… اعضاي بريده آنها را به خورد سگان و خوكان و گرگان دادم… و با اين كارها مايه شادي خدايان بزرگ را فراهم ساختم.» شاه ديگري دستور داد تا بر روي آجرهايي كه مي‌سازند، براي عبرت و توجه آيندگان، چنين نقش كند: «ارابه‌هاي جنگي من انسانها و جانوران را زير خود خرد مي‌كند. بناهايي كه من برافراشته‌ام از جسد آدمياني است كه سر و دستشان را بريده‌ام. هر كه زنده به اسارت من درآمده دستهايش را بريده‌ام.» در نقشهايي كه در ضمن حفاريهاي نينوا به دست آمده تصوير مردمي ديده مي‌شود كه ميل از ميان آنان مي‌گذرانند يا پوستشان را مي‌كنند يا زبانشان را از دهان بيرون مي‌آورند. در يكي از نقشها صورت پادشاهي را مي‌بينيم كه با نيزه چشم اسيران را برمي‌كند، و براي آنكه سر مرد اسير در جاي خود بماند طنابي از ميان دو لب او گذرانده و سرش را محكم بسته‌اند. چون شخص اين چيزها را مي‌خواند، ناچار، ازوضع متوسطي كه هم‌اكنون دارد سپاسگزار و خشنود مي‌شود.
ظاهراً دين در تخفيف اين قساوت و بيرحمي هيچ تأثير نداشته، و بايد گفت كه تسلط دين بر دستگاه حكومت در آشور به اندازه بابل نبوده؛ درواقع، دين برحسب ذوق و سليقه و احتياج شاهان تغيير شكل مي‌داده است. خداي ملي، يعني آشور، يكي از خدايان خورشيدي بود و روح جنگي داشت و بر دشمنان خود رحم نمي‌كرد. بندگان وي معتقد بودند كه اين خدا از كشته شدن اسيران در برابر ضريح خود خشنود مي‌شود. اساسيترين كار دين آشوري آن بود كه، از كودكي، مردم را به اطاعتي كه وطنپرستي مقتضي آن است آشنا سازد و به مردم بياموزد كه، براي خوش‌آمد خدايان و جلب دوستي آنها، به انواع گوناگون سحر و قرباني متوسل شوند.

 

 

 

 

چهره دو مرد آشوري

چهره دو مرد آشوري

به همين جهت است كه نوشته‌هاي دينيي كه از آن زمان برجاي مانده، از عزايم و فال بد و خوب زدن تجاوز نمي‌كند. در ميان اين آثار، فهرستهاي درازي است كه نتايجي را كه از هر حادثه ممكن است حاصل شود شرح مي‌دهد و مي‌گويد چه بايد كرد تا چنان نتايجي حاصل نشود. چنان تصور مي‌كردند كه عالم پر از شياطين است و بايد با طلسمهايي كه به گردن آويخته مي‌شود، يا اوراد خاصي كه بايد با دقت كامل تلاوت شود، از گزند آن شياطين جلوگيرند.

در چنان محيطي طبيعتاً چيزي جز علم جنگ و خونريزي ترقي نمي‌كند. پزشكي آشوري همان پزشكي بابلي است و چيزي بر آن افزوده نشده؛‌علم نجوم آشوري جز احكام نجوم بابلي چيز ديگري نيست، و بزرگترين منظوري كه در خواندن علم نجوم داشته‌اند همان پيشگويي و خبرگرفتن از غيب بوده است. هيچ سند و مدركي به دست نيامده كه مردم آشور در مباحث فلسفي وارد شده باشند، نيز دليلي در دست نيست كه آن مردم، در انديشه تفسير جهان، از راهي جز راه دين، افتاده باشند. علماي لغت آشور فهرستي از نامهاي گياهان مرتب كرده‌اند؛ شايد تهيه اين فهرست براي آن بوده است كه از آن در صناعت پزشكي استفاده كنند، و بايد گفت از اين راه سهمي در پيشرفت علم گياهشناسي دارند. نويسندگان ديگر فهرستهايي ترتيب داده‌اند كه تقريباً شامل هرچه بر روي زمين بوده مي‌شد، و اين فهرست‌نويسي مورد‌استفاده علماي طبيعي قديم يونان قرار گرفتهاست. بسياري از آن لغات، به ميانجيگري زبان يوناني، وارد زبانهاي اروپايي شده و هم‌اكنون وجود دارد؛ از آن قبيل است كلمه‌هاي hangar (= انبار مسقف بي‌ديوار)، gypsum (= گچ)، camel (= شتر)، plinth (= ازاره ديوار)، shekel(= شاقل، واحد وزن، مثقال)، rose (= گل سرخ)، ammonia (= امونياك)،jasper (= يشم)، cane (= ني‌شكر)، cherry (= گيلاس)، laudanum (=لودانوم)، naphtha (= نفت)، sesame (= كنجد و به عربي: سمسم)، hyssop (= زوفا)، myrrh (= مر).
الواحي كه مشتمل بر كارهاي شاهان است، گرچه از لحاظ اينكه همه شرح خونريزي و آدمكشي است مايه ناراحتي و ملالت خاطر خواننده مي‌شود، اين مزيت را دارد كه قديميترين تاريخ نوشته را در پيش چشم ما مي‌گذارد. از اين الواح، آنچه مربوط به اوايل تاريخ آشور است، تنها به شرح پيروزيهاي شاهان مي‌پردازد و هيچ گاه از شكستي در آنها سخن نمي‌رود. الواح مربوط به سالهاي بعد رنگ ادبي دارد و حوادث مهم زمان هر شاهي را به صورت جالب توجهي وصف مي‌كند. مهمترين چيزي كه نام آشور را در تاريخ تمدن جاوداني ساخته كتابخانه‌هاي آن است. كتابخانه آسورباني‌پال سي‌هزار لوحه طبقه‌بندي شده و فهرستدار دارد، و به هر لوحه برچسبي متصل است كه بآساني مي‌توان آن را شناخت. بر بسياري از لوحها اين عبارت، كه از علامات خاص سلطنتي است، ديده مي‌شود: «هركس اين لوح را از جاي خودنقل مكان دهد، به لعنت آشور و بليت گرفتار شود… و نام او و نام فرزندانش را از صحنه روزگار محو كنند». ‌بيشتر اين لوحها از نسخه‌هاي قديميتري استنساخ شده، كه تاريخ آنها معين نيست و پيوسته اشكال قديميتر آنها در ضمن اكتشافات به دست مي‌آيد؛ قصد آسورباني‌پال، بنا بر اظهار خود وي، آن بوده است كه ادبيات بابلي را از خطر فراموشي محفوظ نگاه دارد، ولي عده كمي از الواح را مي‌توان در جزو ادبيات قرار داد؛ بيشتر اين الواح عبارت است از گزارشهاي رسمي و ارصاد نجومي، كه به منظور احكام نجوم و تعيين طالع و فال بد و خوب زدن صورت گرفته؛ و دستورها و نسخه‌‌هاي پزشكي؛ و گزارشهاي سحري و تعاويذ و سرودها و اوراد ديني؛ و سلسله نسب شاهان و خدايان. آنچه در ميان الواح اين كتابخانه خواندش كمتر مايه ملالت مي‌شود دو لوح است، كه آسورباني‌پال در آنها به كتابدوستي و عشق به معرفت خويش، با شوق و شور بي‌اندازه، اعتراف مي‌كند:
من، آسورباني‌پال، حكمت نابو را دريافتم، و به همه هنرهاي نوشتن الواح واقف شدم. دانستم كه چگونه تيراندازي كنم و لگام به دست بگيرم و اسب و ارابه برانم… حكيم خدايان مردوك علم و فهم را چون هديه‌اي به من ارزاني داشت… انورت و نرگال بأس و شدت و نيروي بيمانندي به من بخشيدند. صنعت آداپاي حكيم را فهم كردم، و به همه  نابو خداي حكمت و نظير تحوت و هرمس و مركوري (عطارد) در مصر و يونان است.

اسرار نهان فن منشيگري راه يافتم؛ ساخته‌هاي آسماني و زميني را خواندم و در آنها تدبير كردم؛ در انجمنهاي نويسندگان حاضر شدم و مراقب پيشگوييها و اخبار غيبي بودم؛ با كاهنان دانشمند به شرح آسمانها برخاستم؛ به ضربها و تقسيمهاي پيچيده‌اي آگاهي يافتم كه در نخستين نظر واضح و آشكار نيست. يكي از اسباب شادي من آن بود كه نوشته‌هاي زيبا و غامض سومري و نوشته‌هاي اكدي را، كه به‌خاطر سپردن آنها دشوار است، تكرار كنم… بر پشت كره اسبها قرار گرفتم و چنان با مهارت بر آنها سوار شدم كه آرام گرفتند؛ برسان جنگاوران، زه‌كمان را كشيده و تير پرتاب كردم و زوبين لرزنده را چنان انداختم كه گويي نيزه كوتاهي است… همچون رانندگان ارابه، مهار را به دست گرفتم… برسان مهندس جنگي، كار بافتن سپرهاي نيي و صفحات سينه‌پوش را به راه انداختم. به دانشي كه همه طبقات گوناگون نويسندگان، در سالهاي پختگي خود، به آن مي‌رسيدند دست يافتم، و در عين حال، آنچه را براي سروري و فرمانروايي لازم است آموختم، و در راه شاهانه خود پيش رفتم.

منابع سخن

  • · برگرفته از كتاب تاريخ و تمدن، جلد اول، مشرق زمين،
    اثر مشهور ويل دورانت
  • · منبع اين نگاره  كتابخانه تاريخ ما به آدرس“Http://Ancient.ir/story/east” – بخش مشرق زمين – تاريخ آشور