جنگ حبانيه و نقش آشوري ها در عوض شدن برنامه جنگي و استراتژيكي دولت آلمان در خاورميانه

جنگ حبانيه و نقش آشوري ها در عوض شدن برنامه جنگي و استراتژيكي دولت آلمان در خاورميانه

قبل از بازگو كردن ماجرا لازم بتذكر است كه جنگجويان آشوري كه بنام ليويه خوانده مي شدند در حبانيه استقرار داشتند، و در زمان جنگ در حبانيه جنگيدند. پس از آغاز جنگ جهاني دوم ( 1945 - 1939 ) دولت آلمان با چند فروند از هواپيماهاي خود، پايگاهاي انگليسي در عراق را مورد تهاجم قرار مي دهند. عرب هاي عراقي كه در اين زمان خواهان استقلال بودند، از فرصت استفاده و ارتشي كه با تمام سلاح هاي مدرن آن زمان مجهز بود بر عليه بريتانيا قيام مي كنند.

كار اين قيام به آنجا مي رسد كه حبانيه مركز استقرار انگليسي ها را از دو طرف رود فرات و بلندي هاي طرف ديگر محاصره كرده و از دولت بريتانيا مي خواهند كه از خاكشان بيرون روند و اگر نه با زور آن ها را بيرون خواهند كرد. در آن روز در حبانيه 800 سرباز آشوري و 500 سرباز انگليسي سكونت داشتند و پس از دو ماه محاصره، افسران انگليسي آماده تسليم شده اما آشوري ها نپذيرفته و خواستار جنگ مي شوند. حبانيه داراي سه دروازه بود كه يكي از آن ها لندن و دومي فلوجه نام داشت. ابتدا انگليسي ها با 200 سرباز هر 100 سرباز از يك دروازه خارج شده و به اعراب حمله مي كنند كه با تحمل شكست بسيار سختي مجبور به بازگشت مي شوند. پس از آنان 200 رزمنده آشوري كه به دو گروه 100 نفره تقسيم شده اند از دروازه فلوجه خارج مي شوند، گروه دوم هنگاميكه گروه اول با عرب ها مي جنگيد، به سنگر هاي دشمن حمله مي بردند و بدين سان قدرت جنگيدن خود را به نمايش مي گذارند. بي مناسبت نيست كه از دلاوري هاي يك رزمنده آشوري بنام شهيد جللو در اينجا نام ببريم. اين شهيد گرانقدر به همراه يك ارمني پشت مسلسل نشسته و عرب هايي را كه از سنگر خود خارج شده و در دشت قرار مي گرفتند را با مسلسل به خاك مي انداخت. انطور كه گفته اند اين شهيد دلاور به تنهايي 600 عرب را به خاك مي اندازد و آنقدر مسلسلش داغ ميشود كه دست هايش مي سوزند و با وجود اينكه رفيق همرزمش بقتل رسيده است به تنهايي مي جنگد و از پا نمي افتد، و زمانيكه فرمانده انگليسي مي خواهد او را از جاي بلند كند، فرياد زده و مي گويد: نه، نه بايد انتقام خون برادرانم در سميل را بگيرم و جوانمردانه با زخم هاي فراواني كه بر بدنش وارد شده بود، شهيد مي شود و صد افسوس كه چنين مرد قهرماني بدست دشمنانش بدست دشمنانش بقتل برسد. شايد در تاريخ جهان كمتر كسي بوده است كه در يك جنگ 600 نفر را به تنهايي از پاي درآورده باشد و پس از آن به او نشانه ملكه ويكتوريا تعلق مي گيرد. بدينسان ارتش عراق شكست خورده و آشوريها آن را تا فلوجه در نزديكي بغداد تعقيب و حتي آماده ورود به شهر بغداد مي شوند كه در اينجا بفرمان فرمانده انگليسي به حبانيه باز مي گردند.

آشوري ها را مي توان باعث عوض شدن نقشه ي جنگي آلمان دانست. زيرا اگر آشوري ها مانند انگليسي ها تن به تسليم مي دادند در آن صورت آلمان مي توانست قدرت خود را در عراق حاكم سازد و البته عراق نيز اين امكان را در اختيار آلمان مي گذاشت. اما سربازان آشوري مانع از انجام اين حركت شدند. جاي بسي تأسف است كه آشوري ها با شركت در جنگ ها و پس از تحمل كشتارها و رنج ها و مصيبت هاي فراوان در فاصله زماني ( 1945 - 1939 ) به هيچكدان از خواسته هايي كه دول متحدشان قول آن ها را داده بودند، نرسيدند و هيچ قدم مثبتي براي اين ملت برداشته نشد و در اين ميان دولت بريتانيا بيشترين سهم را در ضربه زدن به اين ملت مظلوم داشته است.