سورمي خانم دي بيت مار شيمون

سورمي خانم دي بيت مار شيمون

سورمه خانم دي بيت مار شيمون  (1883 - 1975) تارك دنيا – سياستمدار

در تاريخ معاصر آشوريها، شايد كمتر زني چون سورمي خانم رلي حساس ايفا نموده باشد و نيز كمتر زني همچون معظم الها مصايب و مشكلات عديده اي را تحمل نموده و با ناملايمات زندگي دست و پنجه نرم كرده باشد.

نامبرده عضو يك خانواده هفت فرزندي شامل پنج برادر و دو خواهر بود كه وي بزرگترين آنها بود. كوچكترين برادرش "هرمزد" در شهر استانبول به تحصيل مشغول بود. با وارد شدن دولت عثماني در جنگ بين المللي اول، هرمزد به عنوان گروگان تحت نظر قرار گرفت و پس از چندي او را به نقطه نامعلومي منتقل و به طرز فجيعي به هلاكت رسانيدند1.

هنوز اشكهايي كه در سوگ برادر جوان از چشمان وي سرازير مي شد كاملاً خشك نشده بود كه مصيبتي به مراتب عظيم تر به او روي آورد. برادر برومندش مار شيمون بنيامين رهبر كليساي شرق به دست قاتلي سفاك، ناجوانمردانه به خاك هلاك افتاد2.

برادر سوم او به نام مار شيمون پولوس كه به عنوان پاتريارك به مقام رهبري كليساي شرق انتخاب شد در مدتي كمتر از دو سال، در عنفوان جواني درگذشت. تحمل اين همه مصايب از يك طرف و سنگيني بار اداره خانواده پاتريارك از طرف ديگر، هرگز مانع آن نگرديد كه به عنوان يك رهبر قدم به عرصه سياست نگذارد و همچون ناخداي كشتي شكسته اي در دل ظلمات شب و در ميان طوفانهاي سهمگين مامور نجات اين كشتي و رسانيدن آن به ساحل نجات گردد3.

استقبال فوق العاده مردم و پشتيباني آنان از وي، قدرت فوق العاده اي به معظم الها داد و سميراميس دوم "ملكه آشوريها" لقب گرفت4. سورمي خانم در 27 ژانويه سال 1883 در قوچانس به دنيا آمد. زبان آشوري را از كودكي نزد كشيشان زادگاهش فراگرفت و چون ميسيونرهاي مذهبي دايره اسقفي كانتربوري انگليس كه در آن محل بودند هوش و ذكاوت فوق العاده اي در ناصيه او يافتند، لذا از همان اوان طفوليت به تعليم و تربيت وي همت گماشتند، مخصوصا دكتر "هنري براون" كه در قوچانس اقامت داشت، زبان انگليسي را به وي آموخت و در اين زمينه چنان پيشرفتي حاصل نمود كه تا چند سال بعد قادر به درك مفاهيم آثار سنگين ادبيات انگليسي از قبيل آثار "والتر اسكات" (Walter Scott)، "رابرت استوينسون" (Robert Stevension) و همچنين تاليفات خانم شارلوت ماري يوننج، كتب مقدسه و ساير كتب مذهبي به زبان انگليسي گرديد5. با اين استعداد خدادادي و با اين همه خوش و ذكاوت كه داشت توانست احاطه كاملي به اوضاع سياسي منطقه و جهان بيابد. به همين سبب مقام بسيار ارجمندي بين افراد ملت خويش يافت و به عنوان اول بانوي محترم آشوريها، پرنس قوچانس و سميراميس دوم شناخته شد.

جواناني رشيد و برومند از قبايل مختلف آشوريها آرزوي همسري او را در سر مي پروراندند و به خواستگاريش مي آمدند. اما وي به همه آنان جواب رد داد و خود را وقف خدمت به كليسا، ملت و خانواده خود نمود و تارك دنيا باقي ماند6. وي تا سال 1915 بجر يك بار كه به اروميه آمد، هرگز از كوهستانهاي حكياري پا به بيرون نگذاشت و در تمامي مدت مراقب برادرانش بود و با پاتريارك شدن برادرش بنيامين، جزو مشاورين نزديكش درآمد.

به علت علاقه بي حدٌ و حصرش به امور مذهبي و تسلط كامل وي به مسائل كليسايي، به عنوان يك مقام رسمي و مطلع و صاحب نظر طرف مراجعه بسياري از روحانيون بود زيرا اجراي وعظ و انجام صحيح مراسم مذهبي كليساي شرق تا اندازه اي پيچيده و غامض بود و محتاج به راهنمايي و هدايت يك شخص آگاه و بصير است7.

آشوريهاي حكياري در سال 1915 مورد تهاجم دشمنان قرار گرفتند، لذا قادر به حفظ سرزمينهاي خود نشده اجباراً به سوي ايران آمده و در مناطق سلماس، خوي و اروميه ساكن گرديدند و سورمي خانم آنان را سرپرستي و محتاجان و مستمندان را تا حدٌ امكان با دادن خوراك و پوشاك بي نياز كرد تا سال 1918 كه همراه ساير آشوريها اروميه را ترك و از طريق همدان و كرمانشاه به اردوگاه پناهندگان باكوبا كه انگليسي ها در چند كيلومتري بغداد برپا كرده بودند رفت و در آنجا اقامت گزيد. در همين اردوگاه بود كه پاتريارك پولس بدرود حيات گفت و فرزند 12 ساله داود افندي (برادر سورمي خانم) كه "ايشي" نام داشت به پاترياركي انتخاب گرديد. چون پاتريارك جديد به علت صغر سن قادر به انجام كليه وظايف حساس و بسيار مهم رهبري كليساي شرق نبود لذا اين بار سنگين باز هم به دوش سورمي خانم افتاد8.

سورمي خانم به تشويق ژنرال آستين انگليسي (H. H. Austin) كه فرمانده اردوگاه باكوبا بود، به كنفرانس صلح پاريس كه نمايندگان ملل كوچك به آن راه يافته بودند، عزيمت نمود ولي موفقيتي نصيب ايشان نگرديد9.

در همان سالهاي بحراني 1919 و 1920 كه آشوريها در بلاتكليفي به سر مي بردند، به عنوان سفير و فرستاده ويژه از سوي مردم انتخاب و به انگلستان رفت؛ به اين اميد كه بتواند مقامات دولت استثمارگر انگليس را از وضع ناهنجار و نابسامان ملت خود از نزديك آشنا سازد. از سورمي خانم در قلب پايتخت بزرگترين و قدرتمندترين امپراتوري جهان آن روز يعني بريتانياي كبير استقبال بي نظيري در خور شاءن ملكه ها به عمل آمد10.

سورمي خانم در مدت اقامت در انگلستان مدت چند ماه مهمان خواهران تارك دنيا از فرقه بتاني (Bethany) بو و يك هفته نيز مهمان خانم ژنرال آستين گرديد.

در انگليس با بسياري از افراد صاحب نفوذ و مقامات طراز اول ملاقات نمود و حتي شهبانوي انگليس نيز وي را به حضور پذيرفت11. با وجود اين همه تلاش براي مطرح كردن تقاضا و خواسته هاي ملت خويش، متاسفانه نتوانست مقامات انگليس را به پذيرفتن خواسته هاي ملت خويش متقاعد سازد. لذا مايوس و نااميد به عراق برگشت و به پرستاري و مراقبت از پاتريارك جديد مشغول گرديد.

چند سال بعد به منظور اقامت دايمي به انگلستان رفت ولي پس از انتقال كرسي جاثليقي كليساي شرق به آمريكا، وي نيز به آن كشور رفت تا آنكه در هفتم دسامبر سال 1975 در سن 93 سالگي در شهر تورلاك ايالت كاليفرنيا بدرود حيات گفت12.

سورمي خانم چون مراسم معمول در كليساي شرق را بخوبي مي دانست لذا دست به انتشار كتاب جالبي زد و در بخش دوم كتاب، حوادثي را كه منجر به كشته شدن پاتريارك فقيد و نامدار كليساي شرق گردد، به رشته تحرير كشيده است.

Assyrian Church Customs and Murder of Mar Shimon.

pp. 100, 2, London, 1920              

اين كتاب از طرف بنياد فرهنگي مار شيمون در سال 1983 در شهر ميشيگان تجديد چاپ يافت.

ماخذ و منابع:

  1. Werda, Joel. “The Flickering Light of Asia”. Chicago, 1924.
  2. IBID
  3. IBID
  4. IBID
  5. Scott, W. B. (1771 – 1832). Stevenson, R. L. (1850 – 1894)
  6. Wigram, W. A. “The Assyrians And Their Neighbours.” Lonon, 1929, p.270
  7. IBID, p. 271
  8. IBID, p. 271
  9. IBID, p. 400
  10. Austin, H. H. “The Bacubah Refugee Camp.” London, 1920.
  11. IBID
  12. Assyrian Church Customs, 1983.
  13. Ninveh Magazin. Vol. 13, No. 3, 1990, p. 48.
  14. Malek Yusuf. “The British Betraya of the Assyrians.” Chicago, 1935.
  15. Heazell, Rev. F. N. & Mrs. Margoliouth. “Kurds And Christians.” London, 1913.
  16. Assyrian Star. Vol. -, No. 8, Jan. 1967, p. 16.
  17. Zahrira D Bahra. Vol. 61, No 7, 1910, p. 61.