القوش

القوش

القوش يكي از مشهورترين شهرهاي آشوري در 50 كيلومتري شهر موصل و در شمال عراق واقع در اقليم كردستان عراق مي باشد. واژه القوش (ܐܠܩܘܫ) مشتق شده از يك اسم اكدي به نام ايل كشتو مي باشد. در اين اسم واژه ايل به معناي خدا و واژه  كشتو به معناي قدرت و عدالت مي باشد. بنابراين سرنام واژه هاي ايل - كشتو به معناي "خداوند عدالت" و يا "خداوند قدرت" در فرهنگ اكدي مي باشد. همچنين واژه القوش در زبان آرامي از اسم "ايل قوشتي" به معناي "سجده و تعظيم در برابر خداوند" مي باشد. به همين منظور در اماكن و شايد برخي منازل برروي ديوار هاي نماد خداي آشور و خطوط به هم پيوسته به نشانه رنگين كمان ترسيم مي كردند كه در هنگام ورود با سر تعظيم و احترام وارد مي شدند. در زبان آرامي، رنگين كمان به عبارت "قشت د ماران" به معناي "اطاعت از خداي خودمان" اشاره مي كند. القوش با نام هاي "يمد آتور" يا مادر آشور و "يمد مت وته" يا مادر روستاها شناخته مي شود. القوش به كوه "باي هيدرا" قريب به بيست و پنج قرن است كه مزين و آراسته گرديده است. آثار به جا مانده در القوش اشاره به امپراطوري آشور و حتي قبل از شكل گيري آن مي كند. نقاشي هاي درون كاخ سنخريب پادشاه مربوط به سال 750 قبل از ميلاد كه در منطقه "ترك اوماني" موصل كشف گرديد اولين گواهي و مدركي است كه اين ادعا را ثابت مي كند. در پس اين نقاشي ديواري عبارت "اين سنگ از كوه القوش آورده شده" حك گرديده است. مضاف بر اينكه در برخي از سايت هاي باستان شناسي القوش هنوز نام هاي آشوري به چشم مي خورد. براي مثال منطقه اي به نام "ساينا" به معناي محل "ماه و زنبور عسل" كه جنوب منطقه دشت القوش واقع گرديده است.

 

القوش در منطقه اي كوهستاني و برروي نوك فلات واقع گرديده است و تا دشت پايين كوه امتداد يافته است. به طور كلي القوش به چهار ربع تقسيم بندي شده است: منطقه "ساينا" در غرب، منطقه "قشه" در شرق، منطقه "او دو" در شمال و منطقه "خته ثه" در جنوب. در القوش نزديك به بيست سايت اكتشاف و باستان شناسي داير گرديده است كه گنجينه ها و آثار فراواني از دل كوه و زمين استخراج گرديده است: "رومتاد جونقه" و "خوشا" در شمالغرب، "گو پاد سموقه" و "شويثد گنوه" در شمال و "را اولاد مايا" در غرب از اين مناطق مي باشد.

كليساي رابان هرمزد يكي از شاهكارهاي معماري كليسايي در شمالي ترين نقطه القوش و برروي قله كوه و حدود 3 كيلومتر دور تر از مركز القوش واقع گرديده است. در سال 1808 توسط گابريل دمبو مورد بازسازي قرار گرفت و در قرن نوزدهم ديار اصلي كليساي كاتوليك كلداني قرار گرفت. نسخه هاي خطي داخل ديار از نظر مطالعه و تحقيق درباره ادبيات سرياني و آشوري بسيار مورد اهميت است و نسخه هاي خطي آن در متون سرياني بسيار قابل بحث است.

 

از آنجا كه كليساي رابان هرمزد در القوش محل دستگزاري و نشستن بر كرسي پاترياركي چند پاتريارك كليساي كلداني بوده است، مورد حمله بسياري از حاكمان غير مسيحي منطقه واقع گرديده. در سال 1743 القوش مورد حمله ويران كننده نادرشاه افشار پادشاه پارسي قرار گرفت. بر اساس شهادت نامه به جا مانده از سال 1746 و نوشته شده توسط كشيش "حبش بن جوما" اينگونه شرح داده است كه :

"ابتدا آنها به "كرملس" حمله نمودند و اشيا گرانبها، كودكان و زنان را به غارت بردند. سپس آن ها به ساكنان "بارتلا" حمله نمودند و مردان بسياري را كشتند، اموالشان را غارت نمودند و زنان و فرزندانشان را ربودند و همين بلا را بر سر مردمان "تل كپه" و "القوش" آوردند. در هر صورت، بسياري از ساكنان روستاهاي اطراف به كليساي رابان هرمزد پناه آوردند. آنها توسط سربازان نادرشاه محاصره شدند و مانند گله گوسفندان درمانده توسط گرگ هاي گرسنه دريده شدند. جنايات حولناك وحشيانه ي ديگري نيز صورت گرفت كه من نمي توانم آنها را شرح دهم!"

همچنين در سال 1828 القوش توسط ارتش موسي پاشا فرماندار "آماديا" مورد حمله قرار گرفت. ارتش او راهبان و كشيشان و روحانيون بسياري را دستگير و باعث ايجاد خسارات سنگيني به كليسا شدند.

در سال 1832 القوش بار ديگر مورد حمله قرار گرفت. اين بار توسط "مركور" استاندار "رواندوز" كردستان. كسي كه از مسيحيان و آشوريان متنفر بود. او بالاي 400 نفر از ساكنان منطقه را سلاخي كرد. بر اساس مستندات يافت شده داخل كليسا مركور بار ديگر در 15 مارچ 1833 به القوش حمله نمود و بيش از 172 خانواده را كشت.

در سال 1840 القوش بار ديگر توسط "رسول بيگ" برادر مركورد مورد حمله قرار گرفت و چندين ماه كليساي رابان هرمزد را سوزاند و در آتش نگه داشت و بيش از 500 اثر و كتاب ارزشمند را ربود. اگر هم اكنون داخل كليساي شويد آثار سوختگي عظيمي را برروي ديوار هاي سياه سوخته آن مشاهده خواهيد كرد. اين منطقه در طي سال هاي 1903 تا 1905، 1914، 1919 و 1924 بارها مورد حمله قرار گرفت.

بر اساس آخرين آمار جمعيت القوش به بالاي 15,000 نفر مي رسد. جمعيت القوش در دهه 1960 به بيش از 20,000 نفر رسيده است. كه اين كاهش جمعيت به خاطر مرگ و مير و يا مهاجرت به خارج از كشور عراق مي باشد. تخمين زده مي شود كه نزديك به 40,000 نفر از ساكنان القوش در شهرهاي ديترويت، ميشيگان، سن ديگو و كاليفرنيا سكني گزيدند. ساكنان القوش به زبان آرامي و گويش سرياني صحبت مي كنند. زباني كه توسط عيسي ناصري صحبت مي شده است. در اين منطقه زبان مادري آرامي مي باشد ولي زبان رسمي و اداري آن ها عربي و غير رسمي آن ها كردي مي باشد. بسياري از ساكنان القوش به بيش از پنج زبان تسلط دارند به همين جهت به آن ها مسافران جهان نيز مي گويند. زماني كه القوشي ها به غرب مهاجرت نمودند به فرزندان خود زبان آرامي را ياد دادند زيرا به عقيده آنها زبان و گويش نبايد از بين برود و بايد هميشه زنده بماند.

لباس رايج در بين مردان القوش لباسي است كه هم اكنون مردان كرد آن را به تن مي كنند. فرهنگ پوشيدن اين لباس ها تقريبا در اواخر قرن نوزدهم در بين مردان رواج يافت يعني شلوارهاي بلند به همراه كمربند هايي به نام "زنار" كه به كمر خود مي بستند. و به جاي عمامه از نوارهاي بلند استفاده مي كردند. به عقيده آن ها اين لباس ها ارمغان پدرانشان مي باشد و پايبند به تن كردن اين لباس ها هستند. همچنين اين اصالت در بين زنان القوش نيز وجود دارد و سعي در گسترش اين فرهنگ در بين زناني هستند كه از بين النهرين برخواسته اند در لباس هاي آنان نوارهاي طولاني از بالا تا مچ پا با نماد ها و سمبل هاي آشوري به چشم مي خورد. همچنين آن ها چيزي شبيه به كلاه بر سر خود مي كنند كه به آن "پوشيا" Poosheya مي گويند و دور تا دور سر خود را با زيور آلات زيبا و مهره هاي رنگي تزئين مي كنند. در قسمت جلوي پوشيا دو نوار سياه و سفيد وجود دارند  كه از اطراف آن به صورت آويزان قرار گرفته اند.

القوش نيز مانند بسياري از شهرستان هاي عراق وابسته به منابع و نيروهاي انساني خود مي باشد. بي سوادي درصد بالايي از اين منطقه را پوشش داده است اما اين دليل بر عدم تلاش براي پيشرفت نمي باشد. در القوش مدرسه اي به نام "مار ميخا النوهدري" كه مربوط به قرن پنجم ميلادي است وجود دارد و نوجوانان و جوانان آينده ساز اين منطقه در اين مدرسه به تحصيل مي پردازند. جالب در اينجاست كه در اين مدرسه تمام دروس پايه مانند رياضي، شيمي و غيره به زبان آرامي به دانش آموزان آموزش داده مي شود و تلاش آن ها در حفظ زبان آرامي بي نظير مي باشد.

پس از جنگ جهاني اول و پس از برقراري حكومت پادشاهي عراق اولين مدرسه ابتدايي در القوش تاسيس گرديد. در ابتدا اين مدرسه تا كلاس چهارم و دروس را به زبان عربي تدريس مي كرد كه به تدريج تا كلاس ششم ارتقا يافت. دانش آموختگان پس از فارغ التحصيلي از اين مدرسه، جهت ادامه تحصيل در مقطع متوسطه به شهرهاي بغداد، موصل، دهوك و حتي تل كپه سرازير مي شدند. پس از انقلاب ملي عراق در سال 1958 مدرسه متوسطه براي اولين بار در القوش تاسيس گرديد. در حال حاضر اين مراكز آموزشي در القوش داير هستند:

كودكستان دولتي القوش، دبستان پسرانه القوش، دبستان دخترانه القوش، دبيرستان پسرانه القوش، دبيرستان دخترانه القوش، دانشكده بازرگاني القوش اغلب ساكنان القوش مسيحيان كليساي كاتوليك كلداني هستند. القوش مركز به كرسي نشستن پاتريارك هاي كليسا به مدت هاي طولاني بوده است كه در زمان يكسري از پاتريارك هاي كليسا قانون پاترياركي به صورت موروثي و از خانواده "ابون" Abouna بوده است (Aamokka). يازده پاتريارك از كليساي شرق در القوش ساكن بوده اند كه مقبره آن ها در ديار رابان هرمزد قرار دارد:

  • Mar Shemaa’on VI, 1504–1538
  • Mar Shemaa’on VII Bermama, 1538–1551
  • Mar Shemaa’on the eighth Denkha, 1551–1558
  • Mar Elia VI, 1558–1576
  • Mar Elia VII, 1576–1591
  • Mar Elia VIII, 1591–1617
  • Mar Elia IX Shemaa’on, 1617–1660
  • Mar Elia X Youhana Merojean, 1660–1700
  • Mar Elia XI Merojean, 1700–1722
  • Mar Elia XII Denkha, 1722–1778
  • Mar Elia XIII Esho Eyaab, 1778–1804

و همچنين پنج پاتريارك كليساي كاتوليك كلداني در القوش ساكن بوده اند:

مار شمعون يوخنن سولقا، بنيان گذار كليساي كاتوليك كلداني در سال 1552

مار يوخنن (اليا) هرمزد (از خانواده ابون)، در سال هاي 1830 تا 1838

مار يوسپ اودو، از سال 1848 تا 1878

مار روسپ امانوئل توميكا، از سال 1900 تا 1947

مار پولس چيخو، از سال 1958 تا 1989                     

شغل بسياري از مردم القوش كشاورزي در دشت هاي  حاصلخيز جنوب مي باشد. آن هاي در فصل تابستان خيار و طالبي و در ديگر فصول به كشت گندم و حبوبات مشغول هستند. در قديم كشاورزان ناآشنا به تكنيك هاي جديد كشاورزي زمين ها و محصولاتشان را به دليل حمله ملخ ها، خشكي و عدم بارش باران از دست مي دادند. در دهه 1960 و با ورود تراكتور، خرمن كوب ها و استفاده از روش هاي درمان و جلوگيري از خرابي محصولات توانستند رونق خوبي به كسب و كار خود ببخشند. اما آبياري در اين منطقه همچنان به روش سنتي و متكي بر بارش باران مي باشد و اين مزارع متعلق به دولت مي باشند. در منطقه شمال القوش نزديك به 200 باغ انگور يافت مي شود كه انگور هاي سياه و سفيد توسط كشاورزان كشت مي شود.